بخش پنجم
مباني علمي انرژي درماني
دانشمندان سالها است كه
در
جستجوي يافتن شيوه اينگونه تاثيرات درماني و پيدا
كردن راه هاي علمي و عملي براي استفاده از اين روش
درماني هستند. بررسي هاي آماري نشان مي دهند كه
جامعه غربي به صورت فزاينده اي علاقمند به استفاده
به طب غير معمول شده است. همين آمار نشان مي دهند
كسانيكه از طب غير معمول استفاده مي كنند،
استفاده از طب معمول امروزي را كنار نگذاشته اند و
در مورد هر بيماري از يك يا هر دو وسيله استفاده
مي نمايند. همچنين طبق همين آمار استفاده كنندگان
از طب غير معمول در غرب،
جزء طبقات تحصيلكرده و از نظر مالي مرفه تر اجتماع
مي باشند و از نظر شيوه زندگي كساني هستند كه
عادات مضره كمتري دارند. شايد همين استقبال مردم
از طب غير معمول در غرب باعث شده است كه جامعه
پزشكي در سال هاي اخير به تحقيق در اين موارد
بپردازد.
دكتر جفري لوين
كه در دانشكده پزشكي ويرجينياي شرقي در نورفولك
متخصص بيماري هاي سالمندان و بيماري هاي عفوني
است مي گويد: "عده فزاينده اي از مردم مايلند
ارتباط بين مذهب و درمان را بدانند. به همين
خاطراين نوع تحقيقات ديگر باعث پائين آمدن وجهه
حرفه اي پزشكان نمي شود." در واقع به صورت فزاينده
اي دانشكده هاي پزشكي در اروپا و آمريكا در حال
گذاشتن دوره هائي در مورد درمان هاي غير معمول
پزشكي هستند.
دكتر والاس سيمپسون
از دانشگاه ستنفورد كه اخيراً همه دانشكده هاي
پزشكي ايالات متحده آمريكا را بررسي نموده است مي
گويد: "اكثر اين دانشكده ها،
يعني بيش از 90 درصد آنان،
اينگونه مطالب را با ديد مثبت مطرح مي كنند." اين
تغيير طرز تفكر پزشكان در غرب،
انعكاس درخواست بيشتر خود بيماران جهت اقدامات
بهداشتي و درماني با تكيه بر جنبه هاي روحاني است.
دكتر هربرت بنسون
از دانشكده پزشكي هاروارد مي گويد: "چيزي بين 60تا
90 درصد مراجعه بيماران به پزشكان مربوط به بيماري
هاي روان-تني و زائيده سترس است. درمان هاي
معموله طب و جراحي به خوبي قادر به درمان اينگونه
بيماري ها نيست." فن آوري مدرن پزشكي در مورد
اينگونه بيماري ها حتي اثرات منفي مي تواند داشته
باشد. انواع آزمايشات و سكن هاي جديد باعث شده است
كه با قطع ارتباط انساني پزشك با بيمار، احساس طرد
شدن و بيگانگي در بيماران ايجاد شود. بنابراين
بسياري از اينگونه بيماران در غرب به درمان هاي
غير معمول پزشكي روي آورده اند. در ايالات متحده
آمريكا تخمين زده مي شود كه سالانه حدود سي
ميليارد
دلار در اين راه هزينه مي شود. ميليون ها دلار
نيز صرف خريد كتاب هاي پرفروش از پزشكان عصر جديد
همچون
ديپك چوپرا
و
اندرو ويل
و
لاري دوسي
مي شود، كه تلفيقي از پزشكي متداول غرب و روحانيت
شرق را ارائه مي دهند.
هفنه نامه تايمز در سرمقاله مورخ 24 ژوئن 1996 با
عنوان "ايمان و درمان"ضمن تشريح علاقمند شدن جامعه
پزشكي و غير پزشكي آمريكا به درمان هاي طب غير
معمول، تعدادي از تحقيقات جديد پزشكان را در اين
مورد به صورت خلاصه ذكر نموده است:
دكتر اليزابت تارگ
متخصص روانپزشكي و رئيس بخش تحقيقات رواني-اجتماعي
سرطان شناسي مركز پزشكي كاليفرنياپاسيفيك در سن
فرنسيسكو،
تحقيقي را در مورد تاثير دعا روي بيماران مبتلا به
ايدز انجام داده است. در اين تحقيق تعداد بيست
بيمار مبتلا به ايدز به صورت اتفاقي انتخاب شده
اند. براي نيمي از اين بيماران توسط درمانگران دعا
انجام شد و نيمه ديگر گروه شاهد را تشكيل دادند.
هيچيك از بيماران اطلاع نداشتند كه در كدام گروه
قرار گرفته اند. نتايج به دست آمده به اندازه كافي
اميدواركننده بوده است كه تحقيقي با مقياس بزرگتر
روي يكصد بيمار مبتلا به ايدز را بتوان انجام داد.
يك تحقيق در مركز پزشكي دارتموث هيچكاك نشان داده
است كه در 232 بيمار جراحي قلب باز، يكي از
مهمترين شاخص هاي زنده ماندن وجود اعتقادات مذهبي
شخص بوده است. كساني كه اعتقادات مذهبي نداشتند
سه برابر بيشتراز معتقدان مرگ ومير نشان
دادند.
يك تحقيق سي ساله در مورد فشارخون اشخاص نشان داده
است كسانيكه مرتب به كليسا مي روند به طور متوسط
پنج ميليمترجيوه فشارخون كمتر از سايرين دارند (با
حذف آماري مواردي مثل اعتياد به مواد مختلف و
عوامل شبيه به آن كه در شيوه زندگي دو گروه متفاوت
است).
تحقيقات ديگر نشان داده اند كه احتمال مرگ ومير به
علت بيماري شرائين كرونر (مانند سكته قلبي) در
كسانيكه مرتب به كليسا مي روند نصف افراد ديگر
است. دراينجا نيز عواملي مانند اعتيادات مختلف و
عوامل اقتصادي-اجتماعي، در نتيجه گيري نهائي مورد
محاسبه قرار نگرفته اند و سعي شده است كه هيچگونه
اثري نداشته باشند.
يك بررسي موسسه ملي تحقيقات روي پيري در سال 1996
روي چهارهزار
افراد
سالمند در كاروليناي شمالي نشان داده است
كسانيكه مرتب در مراسم كليسا شركت مي كنند در
مقايسه با افرادي كه اعتقادات مذهبي ندارند و يا
مراسم مذهبي را در خانه خود به جا مي آورند ، كمتر
دچار افسردگي مي شوند و از نظر جسمي نيز سالم تر
هستند.
در بررسي ديگري روي تعداد سي زن كه دچار شكستگي
استخوان ران شده اند ، آنهائي كه اعتقادات مذهبي
داشتند زودتر از سايرين بهبودي يافتند.
تحقيقات متعدد نشان داده اند اشخاصي كه اعتقادات
مذهبي دارند كمتر از سايرين دچار بيماري هاي ناشي
از افسردگي و اضطراب مي شوند. ميزان خودكشي در
افرادي كه اعتقادات مذهبي ندارند چهار برابر
مذهبيون است.
براي توجيه اين يافته ها توضيحات مختلفي ارائه شده
است. مثلاً اين حقيقت كه مذهبيون بيش از سايرين
خود را ملزم به رعايت دستورات ديني در مورد عدم
استفاده از مواد اعتيادآور مي دانند و در موارد
مختلف زياده روي نمي كنند. ولي در اين تحقيقات با
استفاده از شيوه هاي آماري سعي بسيار شده است تا
اينگونه عوامل در نتيجه گيري تاثير نگذارند.
گذشته از اين
دكتر لارسن
مي گويد كه در تحقيقات او تاثير اعتقادات مذهبي
كاملاً واضح و به دور از چنين عواملي بوده است.
مثلاً افراد سيگاري بدون اعتقادات مذهبي هفت
برابر بيش از اشخاصي كه هم سيگاري و هم مذهبي
هستند دچار بيماري فشار خون مي شوند. ارتباطات
اجتماعي نيز مي تواند عامل موثر ديگري در سلامت
افرادي كه مرتب به كليسا مي روند باشد. نشان داده
شده است كه حتي داشتن يك حيوان خانگي در منزل
(درمقايسه با تنهائي كامل) در سلامت شخص تاثير
دارد. در تحقيق فوق الذكر در دارتموث اين عامل
مورد ملاحظه قرار گرفته است. اين تحقيق نشان مي
دهد كه داشتن اعتقادات مذهبي به صورت مجزا، و
داشتن ارتباطات اجتماعي به صورت مجزا، هريك عامل
موثري در زنده ماندن اشخاص بوده اند و تاثير مضاعف
هردوي اين عوامل احتمال زنده ماندن را بسيار بيشتر
كرده است (چهارده برابر در مقايسه با گروه
مخالف ، يعني افراد منزوي و بدون اعتقادات مذهبي).
آيا امكان دارد كه داشتن اعتقادات مذهبي به نوعي
روي فيزيولژي و سلامت افراد موثر باشد؟
دكتر هربرت بنسون
از دانشگاه هاروارد احتمالاً يكي از بانفوذترين
طرفداران اين نظريه است. او در سال 1975 با انتشار
كتاب پرفروش "ره آورد آرامش" مشهور شد. او در اين
كتاب نشان داد كه بيماران مبتلا به بيماري هاي
روان تني،
با استفاده از برخي روش هاي مراقبه مي توانند بر
بيماري خود فائق شوند. عمل تمركز ذهني بر روي يك
تصوير يا يك صوت، تغييرات فيزيولژيك در بدن ايجاد
مي كند كه مخالف تاثير
واكنش حمله يا فرار
در مغز است. به وسيله مراقبه ضربان قلب و تعداد
تنفس و تواتر امواج مغزي كاهش مي يابند. عضلات
آرام مي شوند و تاثير اپينفرين و ساير هورمون هاي
وابسته به سترس كاهش پيدا مي كند. آزمايشات نشان
داده اند كه با تمرين منظم تكنيك آرامش، در75
درصد موارد بي خوابي از بين مي رود، 35 درصد زنان
نازا باردار مي شوند و در 35 درصد موارد كسانيكه
دچار دردهاي مزمن هستند احتياج كمتري به داروهاي
مسكن خواهند داشت.
در آخرين كتاب خود به نام "درمان بي زمان"، دكتر
بنسون از جنبه هاي صرفاً علمي مراقبه فراتر مي رود
و وارد حيطه روحانيت مي شود. او با جرأت مي گويد
كه انسان در اصل براي اعتقادات مذهبي برنامه ريزي
شده است. دكتر بنسون در يك بررسي پنج ساله روي
بيماراني كه براي درمان بيماري هاي مزمن خود به
مراقبه پرداخته بودند نتيجه گرفت آناني كه در
هنگام مراقبه حضور نيروي برتري را در نزديك خود
احساس مي نمايند بهبود بيشتر و سريعتري را نشان مي
دهند. او مي نويسد: "اعتقاد به ذات الهي در خون ما
است. انسان با عقل متكامل خويش متوجه ميرا بودن
خود شده است و چاره اين درد، اتصال به ذات الهي
است."
به عقيده دكتربنسون دعا نيز از همان طريق
بيوشيميائي مراقبه موثر واقع مي شود. به عبارت
ديگر دعا باعث كاهش اپينفرين و ساير هورمون هاي
واسط سترس مي گردد و در نتيجه منجر به كاهش فشار
خون و تنفس و آرامش عضلات و فوائد ديگر مي شود.
بررسي هاي جديد نشان داده اند كه هورمون هاي سترس
همچنين تاثير مستقيم روي واكنش ايمني بدن در مقابل
عوامل بيماري زا دارند.
دكتر ديويدفلتون
رئيس بخش نوروبيولژي دانشگاه روچستر مي گويد:
"هرآنچه كه ارتباط با مراقبه و يا كنترل ذهن داشته
باشد، بالقوه باعث تغيير در هورمون هاي سترس و
تاثير روي دستگاه ايمني بدن مي شود." بسياري از
محققين معتقدند كه همين راه هاي عصبي و هورموني
مكانيزم تاثير
پلاسبو
را تشكيل مي دهند. پلاسبو ماده بي اثري مانند قند
يا آب و امثال آن است كه به بيماران داده مي شود
(در حاليكه بيمار از ماهيت واقعي آن اطلاع ندارد)
و به او گفته مي شود كه اين ماده درمانِ
درد او است. ولي اين اعتقاد به خوب شدن باعث
بهبودي بيمار مي گردد، در حاليكه در واقع داروئي
دريافت نكرده است. در يك تحقيق كلاسيك در سال
1950 به بانوان بارداري كه دچار استفراغ هاي
دوران حاملگي بودند، شربت ايپكا به عنوان يك داروي
جديد و قوي ضد استفراغ داده شد، در حاليكه در واقع
اين شربت نه تنها ضد استفراغ نيست بلكه خود يك
داروي قوي استفراغ آور است. با كمال تعجب استفراغ
اين بانوان قطع گرديد! دكتر بنسون در كتاب "درمان
بي زمان" مينويسد:" بيشتر تاريخ طب، تاريخ پلاسبو
است. اين اعتقاد به درمان طبي است كه خود باعث
درمان 60 درصد تا 90 درصد بيماري هاي معمول مي
گردد. ولي اگر شما اعتقاد داشته باشيد، اعتقاد به
يك نيروي مطلقه و اشتباه ناپذير قدرت بهبود بيشتري
براي شما خواهد داشت. چنين اعتقادي فوق العاده
موثرتر است."
عده اي از دانشمندان كوشيده اند امكان تأثير دعا
از طريق عوامل ماوراءالطبيعه را بررسي كنند. يكي
از مهمترين اين بررسي ها مربوط به
دكتر راندولف بيرد
متخصص بيماري هاي قلب در بيمارستان عمومي سن
فرنسيسكو است كه در سال 1998 انجام شده است. دكتر
بيرد تعداد 393 بيمار بستري در بخش مراقبت هاي
ويژه قلبي را انتخاب نمود، كه براي نيمي از آنان
دعا انجام شد و نيم ديگر به عنوان گروه شاهد در
نظر گرفته شدند. براي اينكه از اثر پلاسبو استفاده
نشود هيچيك از اين بيماران از اين تحقيق اطلاعي
نداشتند. قابل توجه است كه گروه شاهد پنج برابر
بيشتر به آنتي بيوتيك احتياج پيدا كردند و سه
برابر بيشتر دچار عوارض گوناگون شدند.
فيزيكدان بزرگ زمان ما
جان ويلر
، دوران ما را دوران سوم علوم مينامد. در دوران
اول علوم، راه هاي هندسي حركت توسط گاليله و كپلر
و دانشمندان نظير آنان نشان داده شدند، بدون آنكه
توضيحي در مورد قوانين حركت داده شود. در دوران
دوم علوم، قوانين حركت توسط دانشمنداني چون نيوتون
و اينشتين و ماكسول توضيح داده شدند. در دوران سوم
علوم ما در جستجوي توضيح براي خود قوانين هستيم.
در اين دوران "ذهن" نقش اول را به عهده دارد. در
اين دوران تفكر مثبت و مراقبه و خوددرماني و
افزايش طول عمر در قلمرو علم قرار مي گيرد.
در سال هاي اخير در كتب مربوط به انرژي درماني
اغلب اشاراتي به فيزيك كوآنتوم مشاهده مي كنيم و
واژه هائي مانند "شفاي كوآنتومي" مورد استفاده
مؤلفان قرار مي گيرد. ممكن است اين سؤال براي
خواننده پيش بيايد كه چه رابطه اي بين فيزيك
كوآنتوم و انرژي درماني مي تواند وجود داشته
باشد. واژه كوآنتوم توسط
ماكس پلانك
دانشمند آلماني در سال 1900 مورد استفاده قرار
گرفت. او پيشنهاد كرد كه پخش انرژي الكترومانيتيك
به صورت پيوسته انجام نمي شود، بلكه انرژي به صورت
دسته هائي، كه او آن را
كوانتوم(Quantum)
ناميد (و جمع آن
كوآنتا
(Quanta)
ناميده مي شود) پخش مي گردد. در سال 1926
ورنر هايزنبرگ
دانشمند ديگر آلماني
اصل عدم قطعيت
را در مورد ذرات زيراتمي پيشنهاد نمود. مطابق اين
اصل براي اندازه گيري سرعت يك ذره كه موقعيت آن
معلوم است، هرچه طول موج نوري كه به آن تابيده مي
شود (انرژي يك كوآنتوم بيشتر باشد)، سرعت آن ذره
مورد مطالعه بيشتر تحت تأثير قرار خواهد گرفت و
بنابراين اندازه گيري سرعت با دقت كمتري انجام
خواهد شد. بالعكس اگر سرعت ذره اي معلوم باشد،
موقعيت آن را با قطعيت نمي توان معلوم نمود. يعني
مشاهده حوادث توسط ما، روي نحوه پيشرفت آن حوادث
اثر مي گذارد. اصل عدم قطعيت تأثير زيادي روي نگرش
دانشمندان گذاشت و هنوز هم در مورد آن عقايد
متفاوت وجود دارد.
مكانيك كوآنتوم
توسط
هايزنبرگ
و
شرودينگر
و
پل ديراك
پايه گذاري شد كه بر اساس اصل عدم قطعيت پايه
گذاري شده است. بر اساس آن ذرات زيراتمي موقعيت و
سرعت مشخص و مجزاي قابل بررسي ندارند، بلكه يك
حالت كوآنتومي دارند كه مجموعه اي از سرعت و
موقعيت آنان است. طبق اين نظريه همه ذرات زيراتمي
مي توانند هم ذره و هم موج محسوب شوند (مانند
نور). بنابراين ذرات زيراتمي مانند نور مي توانند
با هم تداخل كنند.
دو موج را در نظر بگيريد كه فركانس يكسان دارند.
اگر نقاط اوج و حضيض اين دو موج با هم همزمان
باشد، از مجموع آنان موجي با همان فركانس ولي با
شدت بيشتر توليد خواهد شد (شكل 1). ولي اگر نقطه
اوج يكي با نقطه حضيض ديگري همزمان قرار گيرد
همديگر را خنثي خواهند نمود.
شكل 1 : تداخل امواج: در حالت اول دو موج يكديگر
را تقويت مي كنند و در حالت دوم همديگر را خنثي مي
نمايند.
در يك آزمايش كلاسيك (شكل 2)، صفحه اي با دو
شكاف عمودي انتخاب مي شود كه در پشت آن صفحه دومي
قرار دارد. اگر يكي از اين شكاف ها را ببنديم و
نور به صفحه اول بتابانيم، مقداري نور كه از شكاف
عبور كرده و به صفحه دوم خواهد تابيد آن را با
انتشاري يكنواخت روشن خواهد كرد. حال اگر هردو
شكاف باز باشند و نور به صفحه اول تابانده شود،
ظاهراً به نظر مي رسد كه بايد انتشار بيشتري از
نور توسط دو شكاف در صفحه دوم بايد داشته باشيم،
ولي به علت پديده تداخل، انتشار نور در برخي نقاط
وجود ندارد و در برخي نقاط بيشتر است و
نوارهاي انتشار نور
ديده مي شوند.
شكل 2 : تشكيل نوارهاي انتشار نور ( طرح تداخل ).
در اين آزمايش اگر به جاي فوتون نور مرئي از
هر ذره ديگري هم استفاده شود نتيجه همان است. نكته
جالب آنستكه اگر فقط يك فوتون (يا الكترون يا هر
ذره ديگر) هم فرستاده شود بازهم پديده طرح تداخل
مشاهده خواهد شد! در اين موقع انتظار مي رود
فوتون ممكن است فقط از يكي از دو شكاف عبور كند و
به صفحه دوم برسد ، در حاليكه ظاهراً يك ذره به
صورت همزمان از هردو شكاف عبور مي كند و باعث
ايجاد نوارهاي انتشار مي گردد!
پديده تداخل براي شناخت ماهيت اصلي ذرات
زيراتمي كه قطعات اصلي و بنيادين تمام اشياء و خود
ما را تشكيل مي دهند بسيار مهم است. زماني تصور مي
شد كه اتم كوچكترين ذره همه اجسام و ذره بنيادين
است. بعد معلوم شد كه خود اتم از هسته و الكترون
ها كه به دور هسته مي گردند تشكيل شده و هسته نيز
از پروتون ها و نوترون ها ساخته شده است. در نهايت
سالها است شناخته شده كه پروتون ها و نوترون ها
نيز از ذرات ريزتري به نام كوآرك
(Quark)
(كه معمولاً كارك تلفظ مي شود) ساخته شده است.
كارك ها شش نوع
(Flavour)
هستند: كارك بالا، پائين، سر،
ته، عجيب(Strange)
و افسون شده(Charmed)
. هريك از اين انواع كارك ها نيز در سه
"رنگ"
قرمز، آبي و سبز وجود دارند (در واقع نمي توانند
رنگ داشته باشند چون قطر آنان از طول موج نور مرئي
كمتر است و نمي توان با تاباندن نور آنها را ديد.
علت اين اسم گذاري آنستكه اين سه نوع با هم قابليت
تجمع دارند، همانگونه كه سه نور قرمز و آبي و سبز
با هم نور سفيد را مي سازند.) يك پروتون از دو
كارك بالا و يك كارك پائين تشكيل شده است كه
هركدام از اين كارك ها از يكي از رنگ ها هستند (يك
كارك قرمز، يك كارك سبز و يك كارك آبي). يك نوترون
نيز از يك كارك بالا و دو كارك پائين، هركدام از
يكي از رنگها ساخته شده است. از كارك هاي ديگر نيز
مي توان اجسامي ساخت، ولي اين اجسام در زمان
كوتاهي تغيير پيدا مي كنند و ثابت نيستند (نوع و
رنگ آنان عوض مي شود و به پروتون و نوترون تبديل
مي شوند).
مكانيك كوآنتوم به ما مي گويد كه تمام ذرات
موج نيز هستند و هرچه انرژي آنان بيشتر باشد طول
آن موج كمتر مي شود. با در نظر گرفتن دوگانگي
موج-ذره، همه موجودات دنيا منجمله نور و جاذبه را
مي توان ذره در نظر گرفت. هر ذره داراي خاصيتي
بنام چرخش
(Spin)
است. چرخش، تفاوت شكل ذره از زاويه ديدهاي مختلف
است. شكل 3 ذرات با چرخش هاي مختلف را به صورت
تمثيلي نشان مي دهد.
شكل 3: نمايش تمثيلي چند نوع ذره با چرخش هاي
مختلف.
ذرات با چرخش صفر شبيه به يك كُره هستند و از
همه طرف به يك شكل ديده مي شوند. ذرات با چرخش يك
از هر زاويه ديد معين كه به آنها نگاه شود، اگر
360 درجه (يك دور) چرخش داده شوند به حالت اول بر
مي گردند. ذرات با چرخش 2 با 180 درجه (نيم دور)
چرخاندن و ذرات با چرخش 4 با 90 درجه (ربع دور)
چرخاندن به حالت قبلي باز مي گردند. نكته جالب و
مهم آنستكه برخي ذرات چرخش
½
دارند، يعني با 720 درجه (دو دور) چرخاندن به حالت
اول خود بر مي گردند! اين در فكر چهار بُعدي ما
نمي گنجد و قادر به تصور فضائي آن نيستيم.
كلاً ذرات موجود در دنيا دو دسته هستند: يكي
ذرات با چرخش عدد صحيح
(Integer)،
مانند صفر، يك و دو، كه اين ذرات نيروهاي موجود
بين ماده ها را تشكيل مي دهند و
ذرات مجازي
ناميده مي شوند و دوم ذرات با چرخش
½،
كه ماده موجود در دنيا را تشكيل مي دهند و
ذرات واقعي
نام دارند. يك ذره واقعي، مانند يك الكترون يا يك
كارك، يك ذره حامل نيرو (ذره مجازي)
از خود پرتاب مي كند كه با پرتاب كردن آن سرعت و
جهت حركت خودش عوض مي شود. سپس ذره حامل نيرو با
ذره ديگري تصادم مي كند و توسط آن جذب مي شود و
سرعت و جهت حركت ذره جديد را نيز عوض مي كند.
بنابراين در مجموع به نظر مي رسد كه نيروئي بين
اين دو ذره وجود داشته كه اين دو ذره در مواجهه با
يكديگر سرعت و جهت حركتشان عوض شده است. يك ذره
در تعداد ذرات حامل نيروئي كه مي تواند داشته باشد
محدوديتي ندارد، بنابراين بين دو ذره مي تواند
تبادلات زياد و قوي وجود داشته باشد. طبق
اصل دفع
(Exclusion
Principle)
كه توسط
ولفگانگ پاولي
اطريشي مطرح شده است، دو ذره حقيقي شبيه به هم نمي
توانند در كنار يكديگر وجود داشته باشند. يا محل و
سرعت آنان تغيير خواهد كرد و از هم دور مي شوند،
يا رنگ يكي تغيير خواهد كرد. ولي اين اصل در مورد
ذرات با چرخش اينتگر (ذرات مجازي) مصداق ندارد و
به همين علت هر تعداد ذرات حامل انرژي مي توانند
همراه با يك ذره واقعي باشند و در اين مورد
محدوديتي وجود ندارد.
ذرات مادي (واقعي، با چرخش
½)،
جرم دارند و مي توانند مستقيماً نشان داده شوند
(به همين علت به آنان ذره واقعي مي گويند). ذرات
حامل نيرو (مجازي، با چرخش اينتگر)، جرم ندارند و
نمي توانند مستقيماً نشان داده شوند، ولي از روي
خواص آنان مي توان دريافت كه وجود دارند (به همين
علت به آنان ذرات مجازي مي گويند). اگر ذرات حامل
نيرو جرم داشتند تبادل آنان بين ذرات مادي مشكل مي
شد و فقط در فواصل خيلي كم مي توانستند مبادله
شوند. بدون جرم بودن اين ذرات باعث مي شود تا
بتوانند در فواصل بسيار بعيد مانند بين ستارگان و
حتي كهكشان ها رد و بدل گردند. بايد توجه داشت كه
ذرات حامل نيرو در شرايط خاصي مي توانند به شكل
ذره واقعي
"وجود
داشته باشند"
و مستقيماً قابل نشان دادن و سنجش باشند. در اين
گونه موارد اين ذرات به صورتي تظاهر مي كنند كه در
فيزيك كلاسيك به آن موج گفته مي شود (مانند
امواج نوراني يا امواج جاذبه). مثلاً دور شدن دو
الكترون از هم (كه در فيزيك كلاسيك گفته مي شود در
اثر آنستكه هردو بار منفي دارند)، در اثر تبادل
ذرات حامل نيروي
فوتون
با چرخش يك است. ذرات فوتون معمولاً به صورت
مستقيم قابل سنجش نيستند، ولي اگر يك الكترون از
پهلوي الكترون ديگري عبور كند، تبادل فوتون بين آن
دو به صورت فوتون نوراني خواهد بود كه قابل رؤيت
است و موقتاً به صورت يك ذره حقيقي تجلي مي نمايد.
ذرات حامل نيرو را بسته به شدت نيروئي كه حمل
مي كنند و ذراتي كه آنان را مبادله مي كنند، به
چهار دسته
مي توان تقسيم كرد(كه در واقع و در نهايت يكي
هستند):
1-
نيروي جاذبه
كه ضعيفترين نيرو است ولي عالمگير مي باشد و هر
ذره اي بسته به جرم و انرژي خود تحت تأثير آن قرار
دارد. اين نيرو هميشه جاذب است و در فواصل بسيار
بعيد نيز مي تواند اثر كند. ذره حاوي نيروي جاذبه
گراويتون
(Graviton)
نام دارد و داراي چرخش 2 است. قوه جاذبه بسيار
ضعيف هريك از ذرات مادي موجود در كره زمين يا
خورشيد، در مجموع منجر به نيروي جاذبه
بسيار قوي بين خورشيد و زمين مي شود كه باعث مي
شود زمين به دور خورشيد بگردد. كشش بين اين ستاره
و اين سياره در اثر تبادل بسيار زياد و دائمي ذرات
گراويتون بين آنها حاصل مي شود. نيروهاي ديگر از
نيروي جاذبه قويترند، ولي در فواصل كوتاهتر مؤثر
مي باشند و همچنين گاهي خاصيت جذب و گاهي خاصيت
دفع دارند. ذرات گراويتون در موقعيت هاي استثنائي
ممكن است به صورت ذرات حقيقي نمايان شوند كه در
اين صورت به آن
موج جاذبه
مي گويند.
2-
نيروي الكترومانيتيك
كه بين ذرات با شارژ الكتريكي ( مثل الكترون يا
كارك ) مؤثر است ولي در ذرات بدون شارژ الكتريكي (
مثل گراويتون ) وجود ندارد. ذرات حامل نيروي
الكترومانيتيك ، ذرات
فوتون
(Photon)
با چرخش يك مي باشند. با پرتاب ذرات فوتون، دو ذره
مادي داراي شارژ الكتريكي مثبت يكديگر را دفع مي
كنند (مثل دو ذره داراي شارژ الكتريكي منفي)، و
دو ذره مادي كه شارژ الكتريكي مخالف دارند يكديگر
را جذب مي نمايند. اين نيرو در سطوح كوچك، مثل سطح
اتم ها و مولكول ها بسيار مؤثر است. الكترون ها با
تأثير همين نيرو به دور هسته مي چرخند ( همانطور
كه كره زمين با تأثير گراويتون به دور خورشيد مي
گردد). اجسام بزرگ مثل كره زمين، تقريباً مقادير
مساوي ذرات با بار الكتريكي مثبت و منفي دارند و
در جمع خنثي محسوب مي شوند. بنابراين تبادل فوتوني
زيادي بين زمين و خورشيد وجود ندارد. فوتون ها در
شرايط استثنائي به صورت ذرات حقيقي (موج نوراني)
تظاهر مي نمايند.
3-
نيروي هسته اي ضعيف
مسئول راديواكتيويته است. اين نيرو روي تمام ذرات
با چرخش
½
اثر مي كند ولي روي ذرات ديگر بي اثر است. ذرات
حاوي نيروي هسته اي ضعيف شامل
فوتون
و
بوزون
(Boson)
مي باشند. سه نوع بوزون وجود دارد: دبليو مثبت(W+)
، دبليو منفي
(W-)
و زي نات(Z0)
.
4-
نيروي هسته اي قوي
كه قويترين نيروهاي موجود است و كارك ها را در
پروتون و نوترون نزديك به هم نگهميدارد و پروتون و
نوترون را در هسته اتم به هم مي چسباند. ذرات حامل
نيروي هسته اي قوي
گلوئون
(Gluon)
نام دارند كه داراي چرخش يك هستند و به سه
"رنگ"
قرمز، آبي و سبز ممكن است باشند. گلوئون چون
"رنگ"
دارد، به تنهائي وجود نداشته و معمولاً سه گلوئون
سبز و قرمز و آبي يك
گلوبال
(Gluball)
را ميسازند. (اين كه يك گلوئون يا يك كارك به
تنهائي وجود ندارند، در اين مرحله فيزيك را بيشتر
شبيه متافيزيك مي كند! در سطوح انرژي بسيار بالا
نيروي هسته اي قوي اثر خود را از دست مي دهد و
كارك ها يا ذرات ديگر به صورت آزاد و تنها نيز مي
توانند وجود داشته باشند.)
در انرژي درماني از تمام انواع اين نيرو ها
استفاده مي شود (به علاوه در نهايت همه اين نيرو
ها يكي
هستند) ولي بيشتر از همه نيروي الكترومانيتيك مورد
استفاده قرار مي گيرد.
يافته هاي فيزيك كوآنتوم با نگرش انرژي
درماني مطابقت هاي زيادي دارد. در فيزيك كوآنتوم،
جهان با ديد جديدي كه بسيار متفاوت با فيزيك
كلاسيك است مورد مطالعه قرار مي گيرد. همانگونه كه
گفته شد، يافته هاي فيزيك كوآنتوم تدريجاً
متافيزيك را به حيطه فيزيك نزديك مي كند و از يك
ديد علمي، قابل بررسي و قابل قبول مينمايد. افق
ديد گسترده تر فيزيك كوآنتوم بسيار اميدوار كننده
است ، تا شايد بتواند تأثيرات منفي و محدود كننده
فيزيك كلاسيك را روي اذهان انسان ها از بين ببرد و
درآينده توده انسان ها تلقي واقع بينانه تري در
مورد خود و جهاني كه در آن زندگي مي كنند پيدا
كنند.
امكان ارتباط يك انسان با انسان ها و كلاً
موجودات ديگر و در نهايت امكان تأثير گذاري افراد
روي يكديگر، توسط مكانيك كوآنتوم قابل بررسي و
قابل توجيه است. در اين مورد، بُعد مكان نيز اثر
محدود كننده خود را از دست مي دهد. اين نگرش كه
ما در واقع موجوداتي از جنس انرژي يا موج (يا به
تعبير قدما از نور) هستيم، در عين آنكه بسيار
عالمانه است، بسيار عارفانه و شاعرانه نيز مي
باشد. در واقع فيزيك كوآنتوم پيوند علم را با
عرفان و هنر مژده مي دهد.
برنده جايزه نويل فيزيك،
برايان جوزفسون
از دانشگاه كمبريج ميگويد: "پديده هاي غير موضعي
همانگونه كه در حيطه فيزيك كوآنتوم وجود دارند، در
دنياي بيولوژيك نيز اتفاق مي افتند. شناخت و
آگاهي در انسان ها، به خصوص شناخت معاني و طرح ها،
توسط افرادي كه در مكان هاي دور از هم قرار گرفته
اند امكان پذير است."
تكرار گفته
جان ويلر
در اينجا مناسب به نظر مي رسد. او
دوران ما را دوران سوم علوم مينامد. در دوران اول
علوم، راه هاي هندسي حركت توسط گاليله و كپلر و
دانشمندان نظير آنان نشان داده شدند، بدون آنكه
توضيحي در مورد قوانين حركت داده شود. در دوران
دوم علوم، قوانين حركت توسط دانشمنداني چون نيوتون
و اينشتين و ماكسول توضيح داده شدند. در دوران
سوم علوم،
ما در جستجوي توضيح براي خود قوانين هستيم. در
اين دوران "ذهن" نقش اول را به عهده دارد. در
اين دوران تفكر مثبت و مراقبه و خوددرماني و
افزايش طول عمر در قلمرو علم قرار مي گيرد.
|